یه روز هفته مثل همه روز های دیگه تلفن زنگ میزنه و بچه خانواده تلفن رو بر میداره :
- الو ؟
- سلام خوبی ؟
- مرسی تو چه طوری ؟
- مرسی . ببین باهات یه کاری داشتم میخواست که ...
۱۵ دقیقه بعد :
- از مدرسه چه خبر ؟
- هیچی فردا امتحان (؟) داریم هیچی نخوندم جون تو ! ( با اینکه بین امتاحانات تعطیل بود و بعد از امتحان میرفتن خونه )
- عوضش ما رو ۴ روز تعطیل کردن
[ بوی یه چیزه سوخته اومد . فکر کنم کونش سوخته بود ]
- ...
روز (؟) . تو تلوزیون !
- روز ۵ شنبه امتاحانات تمام مقاطع تحصیلی لغو شده است اما مدارس همه باز است .
این دفعه بوی سوختنی از اون یکی در اومد .
نکته : میدونم خیلی لوس بود . لازم به ذکر نیست . طی مرور زمان بهتر میشه
نه از قبیله ابرم، نه از تبار کویرم
که بی بهانه بگریم، و بی ترانه بمیرم
ستاره ای به درخشندگی ماه که دیری است
به دست توده ای از ابرهای تیره اسیرم
فرو نمی کشد این آب ، آتش عطشم را
خوشا که باز بیفتد به چشمه سار مسیرم
دلم گرفته برایت ولی اجازه ندارم
که از نسیم و پرنده، سراغی از تو بگیرم
براستی که برادر، منی که مردم این شهر
از اوج قله عزت، کشیده اند به زیرم
چگونه دست کسی را به دوستی بفشارم
.چگونه حرف کسی را به آشتی بپذیرم